ترسی میان خط مبهم من دیده می شود
ترسی بسان جنگل باران گرفته را
می بویم از میان خطوط
صد راه پیش رو !
صد ترس پشت سر
بی دردسر بگو
صد چشم بی ....
هیهات از این ترنم تکراری غروب
در وحشتم هنوز !
تا شب نیامده !
آوای وحش گوش فلک کر نموده است.
باید رصد کنم
آوای خسته ی تنها ستاره را !
از پشت ابر
هو هوی باد
تنها امید من
باران نمی رسد یاری کند مرا
شاید کسی به صبح
زاری کند مرا !